بشیر یاوری
"قدرت"
به معنای توانایی و به کار نداختن آن ، از زمان آوان تشکیل اجتماع بشری تا قرن
هجدهم میلادی به داشتن نیروی جسمی به کاربردن آن در جهت تقابل به مشکلات و سلطهجویی تعریف و شناخته میشد. هر زمامدار و امپراطور هرگاهی نیروی نظامی بیشتری را
بسیج میتوانست مردمان و سرزمینهای بیشتری را تحت سلطهای خویش قرار میدادند و قدرتمند بودند. اما بعد از زمان مذکور که دانش فنی (تکنالوژی) ، علوم تجربی و علوم
اجتماعی با معیارها واصول علمی شکل گرفت. مفهوم قدرت و کاربرد آن متحول شد. قدرت
( توانایی ) تنها به توانمندی جسمی و قوه قهریه فرض نمیگردد؛ بلکه قدرت به
توانایی خلق و به کار اندازی دانش فنی ـ تجری و مهارتهای تخصصی سنجش و تعریف میشود. به همین خاطر انسانها و جوامعی که بهرهیی از علوم تجربی و دانش فنی ـ تخصصی داشته
و دارند بیشتر و خوبتر از دیگر انسانها و جوامع زندگی خویش را پیشرفت داده اند.
به این اساس،اکنون نمیتوان انسان، جامعه و ملتی را قدرتمند دانست که تنها از قوه جسمی قوی و توانایی اعمال زور برخوردار اند و از علم و مهارتهای تخصصی ـ فنی برخوردار نیستند. "قدرت" و"ثروت" (داشتن امکانات مادی) دو عامل قوی ایجاد و حل کنندهیی ابزاری، دشواریهای زندگی بشریاست. برای توزیع بیشتر، عناصر قدرت را مورد شناسایی قرار میدهم.
به این اساس،اکنون نمیتوان انسان، جامعه و ملتی را قدرتمند دانست که تنها از قوه جسمی قوی و توانایی اعمال زور برخوردار اند و از علم و مهارتهای تخصصی ـ فنی برخوردار نیستند. "قدرت" و"ثروت" (داشتن امکانات مادی) دو عامل قوی ایجاد و حل کنندهیی ابزاری، دشواریهای زندگی بشریاست. برای توزیع بیشتر، عناصر قدرت را مورد شناسایی قرار میدهم.
عناصر
سازنده قدرت
1. نیروی
انسانی: هر فرد انسانی جزء مهم سازندهیی قدرت برای یک جامعه است. تمامی
فعالیتهای سازمانی و تولیدی در جامعه توسط افراد جامعه صورت میگیرد. نیروی
انسانی نقش سازندهیی را در کاربرد قدرت و ایجاد آن دارد. هرگاهی که افراد جامعه از مهارتهای فنی و دانش تخصصی و رهبری برخوردار باشند. سطح تولید اقتصادی و توانمندی رهبری
در جامعه بالا است و نقش اساسی نیروی انسانی در شکلدهی توانایی جامعه برازنده تر میگردد. به همین ضرورت مدیران کلان کشورهای صنعتی و توسعه یافته افراد فنی، متخصص و توانمند
جوامع دیگر را جذب جامعهای شان میسازند. چون؛ میدانند که با جذب آنها به توانمندی
ظرفیتی جامعهای شان کمک مینمایند.
پس؛
نتیجه میگیریم که آنچه نقش نیروی بشری را در شکلدهی قدرت مهم میسازد. برخورداری
افراد جامعه از دانش فنی ـ تخصصی و رهبریاست که بتواند در پرورش ظرفیت تولیدی در جامعه
موثرگردند. اکنون آنچه سرمایه گفته میشود به شکل نمادین آن (اسکناس) نیست؛ بلکه به عناصر و تمامی امکاناتی گفته میشوند که درتولید اقتصادی و توانمندی
جامعه نقش داشته باشند.
2. دانش
تجربی: نقش علم در پیشرفت جامعهای بشری از آوان زندگی بشر تاکنون برازنده و سازنده
بوده است. انسانها با معرفت درست شان از واقعیتهای طبیعی، رازها و قوانین طبیعت را
شناخته اند.دانش تجربی یعنی معرفتهای اثباتی، اصول مند وتجربه پدیزکه قوانین
طبیعی و واقعیتهای آن را میشناساند. علم نقش مهم را در ایجاد توانمندی انسانها و جوامع
داشته اند و انسانها را توانا ساخته اند که ازطبیعت به نفع خویش بهرهگیرند و ابرازهایی
را برای سهولت زندگی و کار خویش بسازند. تمامی دستآوردهای رفاهی کنونی زادهیی همین
دانش تجربی میباشند.انسان با دانش تجربی توانسته اند هرچه عمیق وگستردهتر از امکانات
طبیعی بهره شایان گیرد. با همین واقعیت میتوانیم بگوییم که دانش تجربی و فنی و
برخورداری افراد جامعه از آن یکی ازمولفههای شکل دهنده قدرت و توانمندی جامعه است.کسب
و بهرهگیری از آن برای جوامع ناتوان، یک ضرورت مهم است که نقش سرنوشت ساز را در تجهیزنیروی
انسانی و ظرفیت تولیدی جامعه دارد.
3. تکنالوژی
: مهارتهای فنی و استفاده از ماشین
و فراوردههای تخنیکی عامل دیگری خلق قدرت و توانمندی برای جامعه میباشد. زیرا؛
با آمدن "ماشین" در زندگی بشر تحولات عمیق و گسترده در زندگی انسان
ایجاد شد و برای انسان توانمندی بیشتری بخشید که بتواند از آن برای ایجاد سهولت و فعالیتهای شان استفاده کند. اکنون "تفکر" و"دست" انسان نقش هدایت
کننده و اعمال کننده را دارد. تکنالوژی و فراوردههای آن خود "ابزارکار"
در عرصه تولید و فعالیتهای مدیریتیاست. تمامی عرصههای کاری زندگی بشر با وسایل
تخنیکی اداره و پیش برده میشود. بنابرین؛ کسب مهارت های فنی و آشنایی با و سایل
تکنالوژیکی و به کاراندازی آن یکی ازضرورتهای بنیادی برای توانمند شدن انسان زمان
حاضراست. بدون بهره برداری از آن، امکان شکلگیری قدرت و توانمندی محدود شده و حتا
ناممکن میگردد.
4. مدیریت
علمی : تمامی عناصر سازندهیی قدرت (نیروی انسانی، دانش تجربی و تکنالوژی) که
در بالا ذکرشد با یک رهبری علمی و معیاری درعرصه عمل و به کاراندازی، قابل تطبیق بوده
و مورد استفاده است. لازم است که توانمندی رهبری جامعه توسط تیوریهای
جدید علوم اجتماعی و سیاسی سازماندهی شود. با شناسایی امکانات و زمینهها، از توانمندیها و عناصر سازنده "قدرت" در جهت توسعه و پیشرفت، استفاده صورت گیرد. بدون
بهرهگیری از دانش مدرن اجتماعی و سیاسی نمیتوانیم که از امکانات و زمینههای شکلگیری "قدرت" برای توانمندی جامعه برسیم. بنابراین؛ نیاز "توسعه"
و توانمندی جامعه ایجاب میکند که در عرصهای مدیریتی جامعه افرادی با دانش و تجربه مدیریت علمی
گمارده شده و نقش گیرند.
با توضیح فوق در خصوص مفهموم قدرت و عناصر سازنده آن، میخواهم این سوال را مطرح سازم که به چه اندازه زمینههای "قدرت مند" و"توانا شدن" را برای جامعه خویش ساخته ایم ؟ راهها و راهکارهای "قدرت مند" شدن ما چیست؟ پاسخ سوالهای فوق این ایناست: ما باید نخست تلقی خویش را از مقوله قدرت مبنی بر توانایی اعمال زور و توانمندی فزیکی، به کسب و داشتن کلیه مهارتهای فنی ـ تخصصی ، علمی و خلق تکنالوژی و استفاده از فراوردههای آن برای رفاه و استفاده بهینه از امکانات طبیعی برای توسعه جامعه، تغییردهیم. دوم؛ نهادهای علمی و آموزشی مان را برای پویایی دانش جدید آراسته نموده و از لحاظ فرهنگی و سیاسی برای ارزشهای مدرن و تغییر دهنده جامعه و روشنگرایی زمینه سازی نموده ومبارزه نماییم. بدون آن هر دغدغهای در خصوص حراست از ارزشهای تاریخی و فرهنگی، بدون برخورداری از عناصر قدرت دروغ آشکاراست و تلاشهای دیگر راه طولانی و غیرقابل اعتمادی است که دست آورد قابل ملاحظهای ندارد.
با توضیح فوق در خصوص مفهموم قدرت و عناصر سازنده آن، میخواهم این سوال را مطرح سازم که به چه اندازه زمینههای "قدرت مند" و"توانا شدن" را برای جامعه خویش ساخته ایم ؟ راهها و راهکارهای "قدرت مند" شدن ما چیست؟ پاسخ سوالهای فوق این ایناست: ما باید نخست تلقی خویش را از مقوله قدرت مبنی بر توانایی اعمال زور و توانمندی فزیکی، به کسب و داشتن کلیه مهارتهای فنی ـ تخصصی ، علمی و خلق تکنالوژی و استفاده از فراوردههای آن برای رفاه و استفاده بهینه از امکانات طبیعی برای توسعه جامعه، تغییردهیم. دوم؛ نهادهای علمی و آموزشی مان را برای پویایی دانش جدید آراسته نموده و از لحاظ فرهنگی و سیاسی برای ارزشهای مدرن و تغییر دهنده جامعه و روشنگرایی زمینه سازی نموده ومبارزه نماییم. بدون آن هر دغدغهای در خصوص حراست از ارزشهای تاریخی و فرهنگی، بدون برخورداری از عناصر قدرت دروغ آشکاراست و تلاشهای دیگر راه طولانی و غیرقابل اعتمادی است که دست آورد قابل ملاحظهای ندارد.
نظرات
ارسال یک نظر