یک؛ این فرضیه که فرقه اسماعلیه به یک سازمان خیریه تبدیل شده است؛ در پیوند به آن این پرسش نیز مطرح است که چهقدر این امکان وجود دارد که دین و یک فرقه مذهبی به یک سازمان خیریه تبدیل شود؟
دو؛ جنحال و هیاهو بر این مسأله که چرا فلان فرقهی مذهبی دیگر چنان تب و تاب اعتقادی گذشته را ندارد اگر نگرانی وجود دارد ناشی از چیست؟
نکتهای قابل تأمل ایناست که در جامعه مذهبی، طبقهی حاکم و متمول آن، از تمامی نیازها و داشتن زندگیای پرلذت و آسوده برخور دار است. این یعنی محروم نبودن؛ آنچه را که طبقهی پیرو و مقلد مذهبی ندارد و بهجای آن، پندارها و روایتهایی بهنام مذهب به خورد این طبقه داده میشود که کارکرد آن برای طبقه حاکم این است که این فاصله را زنده نگهمیدارد و این بستر زیستی، فکری و طبقاتی استوار و پایدار میماند.
سه؛ این پرسش نیاز به پاسخ دارد که نگرانی از نزول معنویت، در کجای این مناسبات قابل طرح است؟
اگر هنجارها و باورهای مذهبی در جامعهای به هرنحوی متحول و دگرگون شود این تغییر، مثبت است و یا عقب گرد؟ اگر نشانهی تحول مثبت است چرا باید نگران باشیم؟
نظرات
ارسال یک نظر