در جریان امسال تاکنون گزارشهای زیادی از خشونت و اختلافهای خانوادگی از کوشه و کنار کشور به نشر رسیده که حکایت از این واقعیت دارد که اختلاف خانوادگی و خشونت علیه زنان یکی از معضلههای جدید جامعه افغانستان است که هر روز ابعاد، زمینهها و عوامل آن چهره نمایی میکند.
چند روز پیش سارنوالی منع خشونت علیه زنان در ولایت بلخ اعلام کرد که میزان در خواست طلاق در میان زنان جوان از شوهران شان در این ولایت دو برابر شده است. در سال گذشته آمار در خواست طلاق 35 مورد بوده و اما امسال به 65 مورد افزایش یافته است.
سارنوالی منع خشونت علیه زنان در ولایت بلخ دلیل افزایش در خواست طلاق از سوی زنان را خشونتهای خانوادگی، بیکاری، پرداخت نشدن نفقه، ممنوعیت از تحصیل و اعتیاد به مواد مخدر یاد کرده است.
همچنان گزارشها میرساند که آمار خشونت علیه زنان در شهرها و کوشه و کنار کشور بخصوص ولایتهای شمالی مانند فاریاب، تخار و جوزجان رو به افزایش است.
سوالی که مطرح میشود این است چرا موارد خشونتهای خانوادگی و بخصوص خشونت علیه زنان در جامعه افغانستان هر روز بیشتر و دامنه آن گسترش مییابد؟
در کنار عوامل مختلف دیگر یک عامل افزایش خشونتهای خانوادگی در جامعه امروزی افغانستان میتواند ناسازگاری بستر فرهنگی و اجتماعی این جامعه با ارزشهای جدید باشد که این ارزشها و الگوهای جدید در نتیجه روند تغییرات اجتماعی در سالهای اخیر وارد زندگی افراد این این جامعه شده است اما بینش، ارزشهای فرهنگی و هنجارها اجتماعی سنتی با این ارزشها و الگوهای جدید ناسازگار است و حل و هضم نشدن این ارزشها و هنجارها باعث رفتارهای تنش بر انگیز و خشونت آمیز میشود.
آنچه در جریان پانزده سال گذشته در جامعه افغانستان محسوس است ایناست که این جامعه از یک جامعهی که مظاهر زندگی مدرن و وسایل اطلاع رسانی و ارتباط جمعی نداشت و مراکز آموزشی آن در جریان سه دهه جنگ از کارکرد افتاده بود به یک جامعهی که یکباره دارای وسایل اطلاعات جمعی شده و دسترسی به رسانهها در بیشتری از نقاط دور افتاده آن وجود دارد و مکتبها و دانشگاههای آن فعال گردیده، متحول شده است.
ارزشها و الگویهای جدید در شهرها و بعضی از روستاهای آن وارد زندگی افراد جامعه شده است.
بدون تردید این تغییرات تاثیراتی را برنوع روابط، نگرش و چگونه زندگی کردن افراد جامعه وارد کرده و بیشتری از جوانان به دلیل اینکه سطح دانش و آگاهی شان بالا رفته است، فهم و نگاه شان از زندگی سنتی نیز تغییر کرده است و برای خود الگوهای جدید زندگی را انتخاب کرده اند که با الگوهای سنتی و کهنه سازگار نیست.
اما از اینکه زمینههای اجتماعی و فرهنگی پذیریش این تغییرات در جامعه افغانستان رشد نیافته و بسته مانده باعث بروز خشونت در روابط میان افراد میشود.
برای نمونه در جامعهای به شدت سنتی که رفتن دختران در بیرون از خانواده به منظور تحصیل ناهنجاری تلقی میشود در چنین جامعه و محیط فرهنگی کار زنان در بیرون از خانه حساسیتهای گوناگونی را بر میانگیزد که این حساسیتها باعث خشونت و محدویت بر زنان میشود.
مثال دیگر تا پانزده سال پیش که سخنی از حقوق مساوی مرد و زن در جامعه افغانستان مطرح نبود و نه نهادهای مسوولی در این مورد وجود داشت به طور مطلق دختران به صلاح دید پدران و اولیای شان شوهر میکردند و جرئت این را نداشتند که اعتراض کنند. اما اکنون درک دختران از ازدواج تغییر کرده و نیز زمینه نپدیرفتن ازدواج اجباری و اعتراض در مورد آن وجود دارد. اگر خشونت علیه زنی در یک روستا و منطقه دور دست اتفاق بیافتند بخاطر وجود وسایل اطلاع جمعی پوشیده نمیماند.
بخاطر اینکه فاصله میان این تغییرات اجتماعی و بستر فرهنگی و نگرش حاکم وجود دارد مثلا اگر دختری در یک خانواده از حق تحصیل و یا انتخاب شوهر خویش استفاده کند مورد نکوهش و برخورد خشونت آمیز قرار میگیرد و یا اگر زنی تصمیم بگیرد که از شوهرش به دلیل بد رفتاری و خشونت و هر دلیل دیگر طلاق بگیرد متهم به بد اخلاقی میشود و با او با خشونت میشود.
همهای این موارد خشونت و تنشها ناشی از نبود سازگاری میان تغییرات جدید اجتماعی با ارزشها و هنجاهای کهنه در جامعه است.
با توجه به این توضیح این ناسازگاری تازمانی خشونت تولید میکند که جامعه از نظر فرهنگی رشد کند و ظرفیت پذیریش ارزشهای جدید بیشترشود. متاسفانه ناامنی، سنت گرایی و بیبرنامه گی دولت در زمینه توسعه فرهنگی و مبارزه با نابرابریها، سبب میشود که کمتر شدن این فاصله زمان بیشتری را در بر بگیرد.
* نشر در شماره 108 هفته نامه صدای
مردم، یکشنبه 30 عقرب 1395.
نظرات
ارسال یک نظر