بازی با تفنگ چوبی؛ وجه مشترک کودکی من با کودکان میدان وردک

این تصویر را که دیدم یاد دروان کودکی‌ام افتادم. آن زمان که من کودک بودم دوران جهاد بود و فضایی که اکنون در مناطق پشتون نشین حاکم است دقیق همین و ضعیت با همین شدت و تناسب در جاغوری و سایر مناطق هزاره نشین حاکم بود.
 مجاهد و تفنگداشتن یک الگو بود. همه، از بزرگترها تا کودکان ذهنیت جهادگری و کشته شدن در راه مذهب و خدا داشتند و این فضا آنچنان قوی و گسترده بود که هرکسی از آن متاثر بود. دقیق همانند همین کودکانی که در این تصویر دیده می‌شود من و هم‌سالانم از چوب تفنگ و مرمی ساخته بودیم و دستمال چریکی به سر می‌کردیم.
 مانند همین‌کودکان که روز شان را با بازی با تفنگ‌های چوبی و نقش تفنگداران مسلح طالبان شب می‌کنند، ما ( من و هم سالانم)  همین گونه بودیم.
 چند نفر یک گروپ می‌شدیم و در کدام میدان و زمین پهن سنگر می‌ساختیم، یکی در نقش راننده و دیگری در نقش نظامی به راهش ایستاد می‌شد، زنجیر ( پاتک) می‌زدیم و ازش پول می‌خواستیم و اگر نمی‌داد با همان تفنگ‌های چوبی سرش حمله می‌کردیم.

 بعدها که کمی بزرگتر شده بودیم با فلاخن سنگر گیری می‌کردیم. من چندین بار سنگ خوردم. باری نزدیک بود یکی سرم را با پرتاب سنگ بزرگ پارچه پارچه کند اما چانس آوردم که به من نخورد.

 تعدادی از همان رفیق‌های کودکی ام که نتوانستند درس بخوانند به ایران رفتند و یکی از آنها که فلاخن‌زن قوی بود که گفتم سنگی بزرگی می‌خواست به سرم بزند در ایران معتاد شد و اکنون در زیر پُل سوخته همراه با معتادان دیگر زندگی می‌کند و سال گذشته چند بار او را دیدم و به حالش سخت غصه خوردم.

 این وضعیت دامنگیر همه‌ای کودکان بود. در آن زمان کسی در منطقه ما این مشکل را جدی نمی‌گرفتند. اگر تدبیر و خدمات دور اندیشانه‌ای داکتر سیماسمر و تحصیل کردگانی که در مکتب‌هایی که از سوی مؤسسه‌ی شهدا ساخته شد و معلمی کردند نمی‌بود اکنون این وضعیت ادامه داشت.
 جاغوری و سایر مناطق هزاره نشین وضعیت مشابهی با میدان وردک که این تصویر از آن منطقه گرفته شده، می داشت.
این تلاش فرهنگی مدبرانه‌ای بانو سمر و ایثار معلمان ما، آن وضعیت خطرناک را مهار کرد و زندگی ما و نسل نسل مردم را تغییر داد.
 اکنون کودک و نوجوانی را در مناطق هزاره نشین نمی‌بینی که نقش افراد مسلح را بازی کند. همه‌ای کودکانی که به سن مکتب می‌رسند توسط خانواده‌ها شامل مکتب می‌شوند.
 پسر و دختری که به مکتب نرفته و بی‌سواد بماند  ننگ آغیل/ قریه و طایفه است.
با توجه به این تجربه، وضعیتی که در مناطق برادارن پشتون جریان دارد، نیز مهار شدنی است آنگونه که داکتر سیما و معلمان ما با مکتب سازی و معارف پروری تغییر آوردند، روشنفکران برادران پشتون ما که امکانات بیشتر و حتا رهبری دولت را در دست دارند نیز می‌توانند این وضعیت جهالت و فرهنگ جنگی و خشونت پروری را با تقویت معارف و برخورد خردمندانه با پندارهای اعتقادی و فرهنگی از بین ببرند.


نظرات