عشق ‏پدیدهٔ ‏از ‏جنس" ‏آزادی" است

عشق یک راز است؛ راز بسیار شگفت، هرمنوتیکی و تفسیر بردار. یکباره و بدون پیش زمینه‌ای با تبادل یک نگاه‌، سخن، و بیانِ احساسات، پدیدار می‌شود و تعلق شدید و پایدار عاطفی را در عاشق و معشوق به‌وجود می‌آورد.
کشش عشق، سرکش، عصیان‌گر و از هرگونه محدودیت و خط‌کشی آزاد است. در جامه و قالب‌تنگِ انحصار، محدود نمی‌شود. هرچه بر محدود شدنش تلاش شود، سوزناک‌تر و شگفت‌ انگیز‌تر می‌شود، نابود شدنی نیست.
هر اقدام برای نابودی عشق خطاست، پیامد آن جنایت، فاجعه و پشیمانی است.
زبان عشق، متنوع و گوناگون است. سخن عشق را با هر لفظ و نشانه می‌توان گفت. عشق زمزمه‌ی تنهایی عاشق و معشوق یار تنهایی عاشق است.
داستان عشق را باید ابراز کرد. فراموش کردن آن دشوار و سنگین است. عقده و کابوس می‌شود، در خلوتِ تنهایی و عالم خواب، دامن عاشق را می‌گیرد.
عشق پدیده‌ای از جنس آزادی و هم‌‌ذات انسان است. با انسان‌ زاده شده است، تا پایان حیات افراد و جامعه‌ی انسانی زنده می‌ماند و پابه‌پای تحول شرایط زندگی انسان‌ها، دست‌خوش تغییر می‌شود.
هرچه شرایط زندگی ساده باشد، عشق ناب‌تر و جذاب‌تر می‌شود. عشق در جامعه‌ی عقب‌مانده‌ای برده‌داری و فئودالی گناه و تابو است. از همین روست که در این جوامع، رابطه‌ی عاشقانه، جرم پنداشته می‌شود، عاشقان را با فتوای مذهب، تازیانه می‌زنند، سنگسار می‌کنند و به قتل می‌رسانند.
عشق‌ورزی در جامعه‌ی سرمایه‌داری آزادتر است؛ اما خود عشق در مانده، اسیرِ غریزه و هوس می‌شود. بازار فریب در این جامعه به نام عشق گرم‌تر و عاشقانِ کذاب بیشتر اند، شعوه‌گری عاشقانه را دستاویز هوس‌بازی و خیانت می‌کنند.
عشق راستین برای افراد، تنها با "خواستن و بودنِ با هم" تجلی می‌یابد و تثبیت می‌شود.
در نهایت، عشق تنها در جامعه‌ای که نابرابری و مالکیت به سر رسد، از هرگونه بند و در بند آزاد می‌شود.

نظرات