به گفته او شامگاه یکی از روزهای بهاری 1358 نظامیان به خانه آنها رفتند که پدر بزرگم را بازداشت کنند. استاد شریفی در آن هنگام در منزلش نبوده و به میهمانی رفته بود، وقتی برایش خبر میرسد که نظامیان به خانهاش آمده اند به خانه بر میگردد و نظامیان او را با خود به مرکز غزنی و سپس به کابل میبرند.
جلادان، مانند استاد شریفی هزاران انسان را غریبانه اسیر و به زندان انداختند و وحشانیه اعدام و زنده بهگور کردند. جنایتی که در آن سالها در این سرزمین صورت گرفت، در تاریخ کشور ثبت است و در خاطره بازماندگان هر قربانی و زندانی، هنوز هم فراموش نشده است. رنجهایی که بازماندگان از نبود عزیزان شان کشیدند بسیار سنگین، دردناک و فراموش ناشدنی است.
سی و چهار سال، فرزندان و بازماندگان استاد شریفی و هزاران قربانی و زندانیان دیگری که سرنوشت شان نامعلوم بودند، انتظاری کشیدند و حسرت خورند که شاید روزی عزیزان شان سالم پیدا شوند. اما جنایتکاران همه را مظلومانه اعدام و جان شیرین آنها را گرفته بودند.
من به عنوان نسل بازمانده از او که چندماه پس از دستگیریاش متولد شدم. کارنامه درخشان نمایندگی او در لویه جرگه تصویب قانون اساسی 1343 که با استدلالش در برابر تمامیتخواهی و برتری زبانی مبنی بر اینکه تنها زبان پشتو در کشور رسمیت داشته باشد، ایستادگی کرده بود، و در نتیجهای دفاع او، از حق تکلم به زبان مادری، لوی جرگه تصویب کرده بود که زبان پشتو و دری، زبانهای رسمی کشور باشد، و نیز موضعگیری ترقیخواهانهای او در دور دوازدهم شورای ملی، دوره سلطنت ظاهرشاه که از حق مردمش دفاع میکرد و برای پیشرفت و ترقی کشور در جمع ترقیخواهان بود و از تلاشهایش برای توجه حاکمیت به محرومیت و رنجهای مردم مناطق مرکزی، و اهمیتی که به معارف قایل بوده و همچنان نگرش روشنتری که داشته و با مخالفانش به گفتگو مینشسته است و از سنت تکفیرکردن روشنفکران دگراندیش پیروی نکرده بود. به پاس همهای این کارنامههایش و نه بهخاطری نسبتی که با او دارم، به این مرد بزرگ احترام ویژه دارم.
در دوره دانشآموزی در مکتب و پس از آن در دوره دانشجوی در دانشگاه، در پیشناخت بهتر او بودم. باورمندم شخصیت برازنده و نگرش تکثرگرایانه و متساهل او میتواند الگوی پیروی برای فعالان اجتماعی و بهخصوص مذهبیون معتدل باشد. استاد شریفی به عنوان چهره مذهبی، هرگز با نگرش دگم رفتار نمیکرده و این ویژهگی را میتوان راز محبوبیت و تاثیرگذاریاش در جامعه بر شمرد که حتی سه دهه پس از دستگیریاش که در لیسه زادگاهم که به نام او نام گذاری شده، به عنوان معلم و مدیر این لیسه، نقش ایفا کردم، حسرت شخصیتی مانند او را در جمع ملاهایی که به بهانهی دفاع از ارزشهای دینی در امور معارف دخالت میکردند و برایم چالش میآفریدند، میخوردم. با خود میگفتم که اگر فردی مانند او در جمع آنها بود، نقش من را در خدمت گزاری به جامعه، اهمیت میداد. اما حسرت از اینکه هنوزهم چنین الگوی خردگرایی را نمیتوان در جامعه زادگاهم در میان مذهبگرایان سراغ داشت که دور اندیش باشد و از شعارهای مذهبی برای سرکوب دگراندیشان استفاده نکند.
![]() |
زنده یاد استاد شریفی، متولد ۱۳۰۷ |
نظرات
ارسال یک نظر