از قدیم فیلسوفان انسان را موجود اجتماعی و سیاسی معرفی کرده اند؛ یعنی دشوار است که انسان بتواند در انزوا زندگی کند و استعدادهای جسمی و ذهنیاش پرورده شده و احساس لذت و آرامش کند. زندگی جمعی برای انسان بستر رقابت، پرورش و آسایش است. کودک انسانی در محیطهای خانواده، مکتب و جامعه از زندگی، اندوختهها و تجارب دیگران میآموزد. به پیروی از خصوصیت طبیعی خویش با عضویت در اجتماعهای رسمی و غیر رسمی، قدم به سوی و بالندگی و ابراز هویت میگذارد. محیط مکتب کانون آموزش، پرورش و شکلگیری شخصیت اجتماعی و بستر تبارز هویت دانشآموزان است.
دوره مکتب برای من تجربهی این واقعیتها بود. هرسالی که میگذشت و پا به پای رشد سوادم نگاهِ من به سازو برگهای زندگی اجتماعی تغییر میکرد و در این تغییر، محیط اجتماعی و افرادی که با آنها ارتباط داشتم نقش داشت.
در آن سالها بیشتر از زمان کنونی، زندگی ما متاثر از سیاست بود. سیاست برای من و همصنفان همفکرم، جذابیت بسیاری داشت.
معلمان ما هرکدام گرایش حزبی و سیاسی متفاوتی داشتند. درخلال ساعتهای درسی دیدگاههای اجتماعی و سیاسی شان را ابراز میکردند. بحثهای آنها برای ما دانشآموزان نوجوان و جوان، شیفتگیهای فراوانی داشت. در آن مقطع سنی حس ساختن یک جامعهای روشن را در دماغ مغرورمان احساس میکردیم. بحث معلمان، حوادث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور را با علاقهمندی پیمیگرفتیم و درباره آنها حرف میزدیم. برای آگاه شدن، کتابهای فلسفی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی را میخواندیم.
هر سالی که میگذشت، فکر، ارزشها و آرمانهای ما دگرگونه میشد. احساس غرور میکردیم، دیدگاه، پوشش و رفتار ما متفاوت بود. زمانهای تفریح و در خلال ساعتهای درسی، سرگرمیهای ما بحثهای سیاسی و تحلیل رویدادهای جامعه و کشور بود. به این دلیل، به «سیاسیها» مشهور بودیم. برای دانشآموزان دیگر رفتارهای بزرگ منشانهای ما شگفت انگیز بود. «سیاسیها» عنوان واقعی طنز گونهای بود که با آن خطاب میشدیم.
روزی در کنار شمال غربی میدان فوتبال لیسه استاد شریفی نشسته بودیم. گفتار و بحثهای ما درباره موضوعات اجتماعی و سیاسی روز داغ بود. دانش آموزی کنار ما نشسته بود، به حرفهای ما میشنید. همین که واژه «سیاسی» از زبان یکی ما پرید حیرت زده و به تندی از ما دور شد و با صدای بلند گفت: «آهای! اینها به راستی سیاسیها اند».
معلم ادبیات دری ما استاد رمضانعلی قربانی، بیشتر از معلمان دیگر ما را تشویق به کتابخوانی و تمرین نویسندگی میکرد. جریده دیواری «آیینه مکتب» ما به همت او فعال بود. تلاش او در لیسه استاد شریفی حوتقول و از عبدالعلی شریفی در لیسه حوتقول انگوری، علی جان قاسمی در لیسه هدایت سنگشانده و تبقوس و داوود ناجی که در آن سالها به «داوود غزنوی» معروف بود و پس از سقوط بامیان و بلخ به دست طالبان، در سال 1377 با دعوت عبدالعلی شریفی در لیسه حوتقول انگوری آمده بود، ادبیات دری و تاریخ را در این لیسه و لیسه داوود زیرک تدریس میکرد، در زمینهای رشد سواد دانشآموزان، گسترش فرهنگ کتابخوانی و برگزاری محافل فرهنگی در جنوب جاغوری تاثیر گذار بود. باوجود این نقش برجستهای آنها، کسانی زیادی با آنها رقابت منفی داشتند. اتهام و برچسبهای ناروایی را به آنها نسبت میدادند.
پویایی معارف و گسترش فرهنگ کتابخوانی در دههی هفتاد در جاغوری باعث شکلگیری جریان روشن اندیشی در میان نسل جوان شد. جریانی که نگاهنو و متفاوتتر از نسل پیشین داشت. منتقد فرهنگ، ارزشها و مناسبات سنتی بود. در سایهی حاکمیت طالبان از سال 1377 تا 1380 جلسات منظم کتابخوانی، بحث و تحلیلهای روشنفکری را در مراکز آموزشی و خانهها برگزار میکرد؛ و در این سالها به پختگی رسید. انجمن فرهنگی آگاهی( نهادآگاهی ) و کانون تفاهم نتیجه فعالیت این نسل بود که با قامت رسا و گامهای بلند در جاغوری و کابل ابراز هویت کرد.
![]() |
در حال مطالعه سال ۱۳۷۸ |
نظرات
ارسال یک نظر