آزادی بیان، یعنی آزادی برای بیانکردنِ بدون قید و شرط دیدگاهها و نظرها است. یا به تعبیر مارکس، آزادی بیان یعنی اینکه «نویسنده به سبک خود بنویسد و مجبور نشود دیدگاه و نظرش را به چین و شکن تجویزشده آرایش کند».
از آزادی بیان تعریفهای متفاوتی شده است؛ اما با استفاده از نظر مارکس در مورد آزادی بیانْ بهتر میتوان درک کرد که در جامعهی ما آزادی بیان وجود دارد، یا نه؟ مارکس میگوید اگر در جامعهای نویسنده نتواند به سبک خود بنویسد، یا محدودیتهای تعریفشده و غیر تعریفشده وجود داشته باشد، آن محدودیتها سبب شود که نویسندگان و انسانها، آن چه میخواهند را نتوانند بنویسند، دیدگاه و نظرشان را به «چین و شکن تجویزشده آرایش کنند»، آزادی بیانْ محدود است.
سرگذشت آزادی بیان و وضعیت آن در افغانستان، همینگونه بوده است. از بیان چگونگی آزادی بیان در دوصد سال و پیشتر از آن میگذرم که بدون تردید در آن دورهها، با محدودیتهای فراوان همراه بوده است.
از عصر شاه امانالله خان، که جنبش نوگرایی و نیز ساختن دولت مدرن بهنام او گره خورده است، سرنوشت آزادی بیان را گذرا بررسی میکنم.
امانالله خان در اوایل قرن بیستم در افغانستان به قدرت رسید. بار نخست در افغانستان در حکومت او نظامنامهی مطبوعات تدوین شد. در این نظامنامه، نشر و بیان دیدگاه مخالفِ دین اسلام و تمامی مذاهب اسلامی، آداب عمومی، مقامهای حکومتی و خاندان شاهی، جرم شناخته شده بود.
با آنکه این نظامنامه به نویسندگان اجازه داده بود که نشریه تأسیس کنند؛ اما خطوط سرخ آن، درواقع محدودیتی بود برای آزادی بیان، که هیچ کسی حق نداشت دربارهی مذهب و دین، مقامهای حکومتی، خاندان شاهی و به یک معنا در بارهی نظام حاکم سیاسی و فرهنگی، مطالب انتقادی بنویسد.
نظامنامهی مطبوعات و نظامنامههای دیگری که در دورهی زمامداری امانالله خان تدوین شد، درواقع بنیاد قوانین افغانستان قرار گرفته که در نزدیک به صد سال گذشته، در بخشهای مختلف، مرجع کموبیش قوانین، همین نظامنامههای دورهی امانالله خان بوده است.
آزادی بیان در دورهها و حکومتهای افغانستان، سرنوشتی متفاوت داشته است. زمامداری که خواسته با رویکرد استبدادیتر حکومت کند، جلو آزادی بیان، فعالیت نشریهها و نویسندگان را گرفته است. مثلاً در دورهی نادرخان، فعالیت مطبوعات متوقف شد و در دورهی صدارت هاشمخان تنها مطبوعات دولتی اجازهی فعالیت داشت. در دههی دموکراسی (۱۳۴۲-۱۳۵۲ هـ.ش.) آزادی بیان، از دورههای قبل بهتر بود و نشریههایی با دیدگاه انتقادی دربارهی حکومت و نظام اجتماعی و فرهنگی بهوجود آمد.
در دورهی حاکمیت خلق و پرچم، خطوط سرخ آزادی مطبوعات تغییر کرد. با آنکه آزادی مطبوعات رسمی سرکوب نشد؛ اما بیش از شش هزار نفر به جرم دیدگاه سیاسی و موقف اجتماعیشان از سراسر کشور، زندانی و زندهبهگور شدند.
در دورهی مجاهدین و طالبان، سرگذشت آزادی بیان تلخ بود. پس از سقوط حاکمیت طالبان، نسبت به آزادی بیان توجه بیشتر شد و در قانون اساسی گفته شده: «آزادی بیان از تعرض مصئوون است». قانون مطبوعات، سانسور پیش از نشر را منع کرده؛ اما در قانون اساسی و قانون مطبوعات، دین رسمی و ارزشهای مذهبی، خطوط سرخ آزادی بیان است.
با آنکه این دوره، برای آزادی بیان و فعالیت روزنامهنگاری درخشان تعریف میشود و برای حفظ آزادی بیان بیشتر از گذشته سخن گفته میشود، نویسندگان در روزنامهها و شبکههای اجتماعی، انتقادهای تندی را بر ضد حکومت و سیاستهای آن، و نیز ارزشهای اجتماعی حواله میکنند. اما اکثر نویسندگان نمیتوانند بدون دغدغه و خودسانسوری یا بهتعبیر مارکس «بدون چین و شکنهای تجویزشده و آرایشکردن دیدگاههای انتقادیشان» نسبت به مسایل مذهبی و اعتقادی، سخن بگویند.
به همین دلیل است که در هجده سال گذشته هیچ نشریه و رسانهای که رویکرد انتقادی نسبت به مذهب داشته باشد، در افغانستان پرورده نشده است. به دلیلی که قانون از پیش محدودیت وضع کرده است. از زیر چتر آزادی بیان در افغانستان، گروههای افراط گرای مذهبی، بیشتر از متفکران و آزادیخواهان استفاده بردهاند.
نویسندگان بهراحتی نمیتوانند به سبک خویش بنویسند و مجبورند با «چین و شکنهای تجویزشده» که در قانون اساسی و قانون مطبوعات وجود دارد، دیدگاه و نظرهای انتقادیشان را بیان کنند. آزادی بیان بهتر شده است؛ اما هنوز هم برای آن، خطهای سرخ وجود دارد و سانسورچی رسمی که حکومت و قانون باشد، نیز داریم.
اگر چنین نیست چرا در این دوره،زمان احمدی به جرم بیان دیدگاه خود، زندانی شد. این نوشته را که میخوانید یک سال پیش، به مناسب روز جهانی مطبوعات و آزادی بیان، برای نشر در یک روزنامه نوشته بودم؛ اما چون که در آن نام مارکسْ ذکر یا به گفتههایش استناد شده بود، منتشر نشد. شاید دلیل نشرنشدن این نوشتهْ نگرانی و ترس این روزنامه از نشر آن بوده باشد. یک سال از نوشتن آن گذشته است. حالا اندکی بهروز کردم، آن را میخوانید.
بارها اتفاق افتاده که معترضان به جرم انتقاد و اعتراضشان سرکوب شدهاند که بار آخر آن، شلیک پولیس بهسوی اعتراضکنندگان در جاغوری بود که بر اثر این رفتار سرکوبگرایانه، یک معلم کشته شد و شماری هم بهشدت زخمی شدند. واقعیت این است که هنوز به رسیدن به آزادی بیان واقعی، فاصلهی طولانی داریم. آزادیخواهان و نویسندگان باید برای رسیدن به این حق، در هر زمان تلاش و مبارزه کنند.
نظرات
ارسال یک نظر