خاتمه "یاری" همسر" اکرم یاری"
بنیان گذار تاثیرگذاریترین جریان "چپ" افغانستان یعنی سازمان دموکراتیک
نوین، موسوم به شعلهی جاوید به روز جمعه هفتم ماه قوس درکابل درگذشت. خاتمه کمتر
از دو سال پیش، از بازداشت شدن اکرم یاری با او ازدواج کرده بود و تمام عمرش را به
پای عشق اکرم یاری و یگانه فرزندش فیروزه یاری ریخت و آنچه که یاری در یادداشت
کوتاه خود در مورد عشق نوشته بود که : "عشق نوعی احساس است میان یک مرد و یک
زن که در آن، هر زن دیگر و تمام زنان دیگر برای مردِ خاص، نفی میشود. به عبارت
دیگر، آن زنِ خاص به صورت تمام زنان دیگر و هر زن دیگر برای مرد خاص تجسم مییابد"
(1) عشق خاتمه یاری به اکرم یاری و از یاری به خاتمه در عمل، چنین بود.
اگر کسی اکرم یاری را نشناسد و نداند که چگونه "خاتمه" را انتخاب
کرد، شاید این پرسش برایش مطرح شود که اگر برعکسِ اتفاق، اکرم یاری زنده بود و
خاتمه به سرنوشت او مواجه میشد؛ آیا یاری، مثل خاتمه در عمل ثابت میکرد که
"عشق نوع احساس میان یک زن و مرد است که هر زن دیگر در یک زن خاص نفی میشود".
برای یاری، خاتمه چنین زن خاص بود؟
اکرم یاری در زمان زندگی خود و انتخاب بیبدیل خاتمه از میان دهها و شاید
صدها زن، نشان داده بود که خاتمه برای او خاص بود نه از وجهی که خاتمه زن بسیار
زیبا و مربوط به طبقهای برتر بود و نه اینکه خاتمه پیش از انتخاب کردن یاری،
همفکر او بوده باشد؛ بلکه انتخابِ خاتمه برای اکرم یاری، از این جهت خاص بود که
خاتمه از طبقهی محروم جامعه بود و یاری دانسته بود که اگر وفاداری، پایداری،
مبارزه و سختکُوشی را میخواهد، در خاتمه میتوان یافت.
عبدالخالق آزاد، روزنامه نگار و فعال سیاسی مقیم هالند در یادداشتی پس از نشر
خبر درگذشتِ خاتمه یاری در رخنامهی فیسبوک خود، پیوند خاتمه یاری، وفاداری و عشق
او را به اکرم یاری و نیز سرگذشت تلخ او را پس از مرگ یاری چنین بیان کرده
است:" این خانم مهربان و با صلابت، نزدیک به دوسال زندگی در کنار آن یگانهی
روزگار از ماه جدی سال 1357 بیش از چهل سال زندگی را در فراق آن فرهیختهی
جاویدانه با یگانه دخترش "فیروزه" با تمام رنجها و تلخیهایش به نام و
یادِ او، آبرومندانه سپری کرد. او دختر دهقانِ روشن ضمیر و عیاری از حامیان تودهای
یاری ... بود. (2)
بعد از گرفتاری اکرم یاری توسط نظامیان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و سرنوشت نامعلوم
او دیری نگذشت که مذهب گرایان و مجاهدین در جاغوری، زادگاه یاری، قدرت را به دست
گرفتند. آنها نیز با نیروهای چپ بر بنیاد ایدئولوژی شان ستیز داشتند و تعداد
زیادی از این نیروهای دگراندیش توسط آنها، از بین رفتند و تعداد زیادی با خانوادههای
شان به خارج از افغانستان مهاجر شدند.
خالق آزاد از فراموشی و بیکسی خانوادۀ اکرم یاری، آن مبارز متعهد به رهایی
ستمدیدگان میگوید: "روزهایی که فرماندهان جهادی چشم به مال، زندگی و تصاحب
آنها دوخته بودند و به آنها بهعنوان غنیمت و میراث قبیله مینگریستند. سالهای
تلخی که زیر فشار گروههای ویرانگر، شبهای درد آور و مصیبت باری را از سر میگذارنیدند.
سالهای نکبتی که جز حلقهای محدود یارانِ ما، کسی یا کسانی از آنها خبر نمیگرفت.
این فشارها و تهدید، سرانجام به آوارهگی این مادر داغ دیده و یگانه دخترش به شهر
کویته انجامید."
به گفتهی خالق آزاد، احزاب و گروهای جهادی در مهاجرت نیز به دنبال ربودن
خاتمه و دخترش بودند؛ اما آنها توسط نیروهای چپ، محافظت میشدند و در نهایت با
همکاری دوکتور سیماسمر و دوکتور داوود علی نجفی زمینهی پناهندگی شان به امریکا
مساعد شد.
همچنان آزاد در این یادداشت، وفاداری و عشق خاتمه یاری را به شوهرش بیان
کرده و نوشته:" او معمولن سالانه به گونهی مخفیانه به جاغوری میآمد و از
اتاق رهایشی آن مردِ پُرآوازه، بستره، میز و چوکیاش مواظبت میکرد... آخرین باری
که از آشیانه [خانه] آن مبارز بینظیر دیدار کردم، فرش و وسایل اتاق، در کنار کوچ
چوبی [مُبل] و دراز چوکی آن فرهیخته، با دقتِ تمام چیده [ شده بود] و روی آن پارچهی
سفید، کشیده شده بود. خانم مهربانی با اشاره به آن مهارت، گفت که کارِ مادر فیروزه
است."
خاتمه یاری بعضی نوشتههای یاری را نیز نگهداری میکرده و زمانیکه در کویته
بوده به گفتهی خالق آزاد کدام نوشتهی یاری را به او داده و از طرف هواداران یاری
تایپ و منتشر شده است. آقای آزاد در یادداشت خود مشخص نکرده که کدام نوشتههای
یاری را خاتمه به او داده؛ اما مقالههای "انقلاب و مسألهی ملی"،
"غرض" و چند یادداشت کوتاه اکرم یاری در اواخر دههی هفتاد خورشیدی توسط
هوادارانش در پاکستان منتشر شد. تنها همین نوشتههای محدود به نام یاری وجود دارد
و یکی از رازهای دیگر زندگی یاری این است که او زمانی که هفتهی نامهی شعله جاوید
را منتشر میکرد؛ هیچ نوشتهای را به نام اصلی خود منتشر نکرده است. این درحالی
است که از زبان بعضی فعالان چپ، شنیدهام که اکثریت مقالات شعلهی جاوید را یاری نوشته است.
به طور معمول نویسندگان و فعالان چپ
در افغانستان به دلیل افشا نشدنِ هویتشان و خطری که احساس میکنند با نام مستعار
مینویسند و فعالیت سیاسی میکنند. این کار بیشتر در میان نسل پیشین معمول است که
هرچند توجیه برای این کار، افشا نشدن و
حفظ جان گفته میشود؛ ولی از نظر من، افراط کردن در مستعار نویسی و فعالیت
سیاسی کردن با چنین نام، مشکلاتی را هم به بار میآورد که بعد از مرگ یک نویسنده و
فعال سیاسی، معلومات موثق به مشکلی به دستبیاید و حتا کمیاب شود که این مسأله،
میتواند زمینهی سوءاستفاده و ابهام در کارکرد مبارزاتی و سیاسی فعالان چپ را بهوجود
آورد.
این سنت، در میان نسل جدید چپیهای افغانستان، کمتر وجود دارد نه اینکه خطری
را احساس نمیکنند و به مبارزۀ پیگیر و آسیبپذیر نشدن باور ندارند و به خطرها و
واقعیت اجتماعی توجه ندارند؛ بلکه این واقعیت را میدانند که مثل بعضی فعالان
پیشکسوتشان از زیر نقاب، سخن نگفته و فعالیت سیاسی نکنند و اگر بمیرند یا در
زندگی شان، کسی به سراغ کارنامهی سیاسی و نوشتههایشان بیاید با ضعفها و
کارکردهای شان، آن گونه که هستند آشنا شوند و پس از مرگ شان هم قابل شناخت باشند.
(3)
خاتمه یاری و فیروزه دخترش، روزهای بسیار تلخی را سپری میکردند و مجبور شده
بودند که به امریکا مهاجرت کنند. خاتمه تا اخر عمر به یاری وفادار ماند و بهتر از
دیگران پیوند خود را به یاری ثابت کرد و در آخرین روزهای عمرش از امریکا به کابل
آمد تا در شهری بمیرد که زمانی در خیابانهایش فریاد آزادیخواهی اکرم یاری بلند
بود و هزاران انسان آزاده با او همراه بودند. یاری و شمار زیاد یارانش در این شهر
توسط مخالفانِ مستبد شان اعدام یا زنده به گور شدند. شهری که آزادی خواهان
سوسیالیست آن، خاطرۀ اکرم یاری را فراموش نکرده اند و در گوشه و کنار آن، جدا از
اینکه کیستند، او را گرامی میدارند.
خاتمه این واقعیت را میدانست که کابل برای او دنیایی خاطره و پیوند است.
شاید در روزهای آخر عمرش تصمیم گرفته باشد که در این شهر و در گورستان محرومان خاک
شود تا در عمل نشان بدهد و ثابت کند که مجبور به مهاجرت شده بود، باید بدنش در
کابل ذره ذره شود؛ چون تن یاری در این شهر، خاک شده و زودتر از هرجای دیگر ذرههای
وجود او و ذرههای وجود یاری باهم میرسند. خاتمه در این انتخاب، نشان داد که اکرم
یاری برای او یک مرد خاص بود و نفی همهای مردان دیگر. آن گونه که یاری گفته بود
" عشق نوعی احساس است میان یک مرد و یک زن که در آن، هر زن دیگر و تمام زنان
دیگر برای مردِ خاص، نفی میشود. به عبارت دیگر، آن زنِ خاص به صورت تمام زنانِ
دیگر و هر زن دیگر برای مرد خاص تجسم مییابد."
یاد خاتمه و اکرم یاری؛ آن مبارز سترگ و یار ستمدیدگان گرامی باد!
--------
منابع و
پانوشت:
1. یاری, اکرم. یادداشتهای زنده یاد اکرم یاری.
اروپا: هواداران حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان, 1356/1392.
2. Azad, Abdul khaliq. facebook.November
30, 2020.
https://m.facebook.com/story.phpstory_fbid=2761763817368441&id=100006045494035
(accessed December 3, 2020).
3. "صدرضیا" رهبر
حزب کمونیست- مائوئیست افغانستان، در اول ماه اسد امسال درگذشت. در اعلامیهی این
حزب، گفته شده که او بیش از چهاردهه مبارزه سیاسی داشته است ؛اما به جز کسانی که
این فعال سیاسی چپ را میشناخته و هم نسل او بوده اند، از نسل جدید به جز شمار
محدود و از اعضای این حزب، کسی دیگر "صدر ضیا" را نمیشناسد و مثل اکرم
یاری درمورد او هم گفته میشود که نوشتههای
زیادی در نشریهی شعلهی جاوید کنونی؛ ارگان نشراتی این حزب ، از او به نام مستعار
منتشر شده است. مسأله برانگیز تر و تلخ تر از این، از نظر من، ایناست که بعد از
مرگ او، یارانش و حزب کمونیست - مائوئیست، این فعال سیاسی را با هویت واقعی و میراثاش معرفی و یاد
بود نکرد. این کار اگر هر توجیهی از طرف
آنها داشته باشد؛ اما از نظر من، درست نیست. به این دلیل که؛ اگر خطری متوجه وی
بوده، بعد از مرگ او قابل اعمال نیست و آنچه از این کار برجا میماند، ابهام سازی است
که کارنامهی یک فعال
سیاسی را پنهان میکند و اگر اشتباهی داشته باشد را سبب میشود که بررسی نشود.
نظرات
ارسال یک نظر